Thursday, July 31, 2003

شمال رفتن هول هولكي و الكي الكي آخه اصلا خوش مي‌گذره؟!

ايليا


Saturday, July 26, 2003

کرم کوچک به خود گفت: "چه دنیای بزرگی!" و در امتداد دستگاه گوارش پرنده به راه افتاد.

ایلیا


Friday, July 25, 2003

هایکو

شاخه‌های بیدی
که به زمین نمی‌رسند؛
دلتنگم.

ایلیا


Monday, July 21, 2003

نترسی‌ها! حالا کچل کفتربازت را گرفته‌اند و می‌خواهند سر به نیستش کنند و باز می‌ترسی. آخر شده کلاغه به خانه‌اش برسد و نیش آن کچل تا بناگوشش باز نباشد؟ شده؟
گوش کن بچه! قصه را گوش کن. توی این دنیای پر از کچل و دختر پادشاه، این تنها جایی ست که زورم به خان‌ها و پاشاها و غلام سیاه‌های زشت و شکم گنده می‌رسد.
کچل‌ها هزار و یک فن بلدند!

ایلیا


Friday, July 18, 2003

همه‌شان عین هم‌اند. تا حالا یک جفتشان را دیده‌ای که با هم فرق کنند؟ از دور که می‌آیند، هر کدامشان یک معما ست. با ژست‌های مخصوص خودش. هر کدامشان را که نگاه می‌کنی، توی چشمت می‌زند. بس که زیاد است. بس که زیادند. ولی نزدیک که می‌آیند! نزدیک که می‌آیند، وقتی تنه‌ای به تو می‌زنند و بی‌تفاوت دور می‌شوند، دور می‌شوند، دور می‌شوند... تازه می‌فهمی چقدر شبیه هم‌اند. تازه می‌فهمی چقدر شبیه تو اند.

ایلیا


Thursday, July 17, 2003

مسخره نیس که دلت اندازه‌ی همه‌ی دنیا گرفته باشه، دلت اندازه‌ی همه‌ی دنیا تنگ باشه، اون وخ هیچی گفتنت، نوشتنت نیاد؟
شاید خیلی رومانتیک و حال به هم زن باشه، ولی آخه از یه آدم مست چه انتظاری داری؟ از یه مست ملول، ملول، ملول...

ایلیا


Wednesday, July 16, 2003

نمردیم و وبلاگ ما رو ام بستن! آخه یه کاری بکنین که بگنجه...

ایلیا


Saturday, July 12, 2003

تازه می‌شود
آرزوی زودباور رسیدن
هر صبح دم

ایلیا


Thursday, July 10, 2003

با شیطونی می‌گه "گوشتو بیار جلو تا بهت بگم"
تا گوشمو می‌برم جلو، محکم گازش می‌گیره!
فسقلی با دو وجب قد خیال کرده مایک تایسونه؟!
نی‌نی‌ام نی‌نیای قدیم..!

ایلیا


Tuesday, July 08, 2003

حالا که چه؟
یعنی همین شادی کودکانه‌ی ما
- آن هم جست و خیز بی‌صدای سر ظهر -
خواب بی‌حوصله‌تان را آشفته‌تر کرده؟

گیرم صدایمان
کمی از گرگم به هوا بلندتر شده بود،
تو که خوابت از هفت آسمان هم سنگین‌تر است!
آخر همین دو سه ترانه‌ی بی‌هوا؟

ایلیا

پ.ن: خدا شاهده یه سالی می‌شه دس به کتابای صالحی نزدم!


Friday, July 04, 2003

حاجی بهم گفته بود سرتو بپا، کلاتو محکم بچسب.
حاجی بهم گفته بود دشمنو که دیدی، مستقیم می‌زنی توی کله‌اش، فک نمی‌کنی.
بهم گفته بود یا علی می‌گی و می‌زنی به قلب دشمن.

من از کجا می‌دونستم یه مادرقحبه‌ای به اونوریا ام همینو گفته...

ایلیا


Thursday, July 03, 2003

هايكو

خستگي و دلتنگي.
بر چمن‌هاي مرطوب نشسته ام،
تولد بيست سالگي...

ايليا