About Me
Name:
Ilia
Location:
Tehran, Iran
View my complete profile
Recent Posts
هایکو شاخههای بیدی که به زمین نمیرسند؛ دلتنگم. ...
نترسیها! حالا کچل کفتربازت را گرفتهاند و میخواه...
همهشان عین هماند. تا حالا یک جفتشان را دیدهای ک...
مسخره نیس که دلت اندازهی همهی دنیا گرفته باشه، د...
نمردیم و وبلاگ ما رو ام بستن! آخه یه کاری بکنین که...
تازه میشود آرزوی زودباور رسیدن هر صبح دم ایلیا
با شیطونی میگه "گوشتو بیار جلو تا بهت بگم" تا گوش...
حالا که چه؟ یعنی همین شادی کودکانهی ما - آن هم جس...
حاجی بهم گفته بود سرتو بپا، کلاتو محکم بچسب. حاجی ...
هايكو خستگي و دلتنگي. بر چمنهاي مرطوب نشسته ام، ...
Links
راز
آفتاب میشود
نغمههای من
بال
Reticent Words
Saturday, July 26, 2003
کرم کوچک به خود گفت: "چه دنیای بزرگی!" و در امتداد دستگاه گوارش پرنده به راه افتاد.
ایلیا
نوشته شده به وسیلهی Ilia در
00:12
<< خانه
<< خانه