Tuesday, October 28, 2003

فراموش می کنی که در نوشتن این چند سطر کلمه ای را از قلم انداخته ای. شاید دلیلش این باشد که هنوز نمی دانی چیست، یا مثلا جایش کجاست. مثل موقعی که آدرسی را فراموش کرده ای و فقط حوالی اش را می دانی و باید بگردی و بگردی تا پیدایش کنی که بعید هم نیست پیدایش نکنی. تازه اگر ندانی که خانه چه کسی هم بوده!

حالا باید بگردی دنبال کلمه گم شده. کلمه ای که جایی میان همین سطرها گم شده است و گم شدنش هم تقصیر تو نبوده است. شاید آن قدر کلمه بوده که گم شدن یکی زیاد هم دور از تصور نبوده. البته ممکن هم هست که هیچ کلمه ای در کار نباشد. یا در کار باشد و جایش این جا نباشد. یعنی جای دیگری گذاشته باشی و خیال کنی که گم شده است.

جایش این جاست اگر باشد، همین وسط ها:
گفتی "دستت را نمی گیرم. تو هم دستم را نگیر." گفتی "شاید تنها راهش صبر کردن باشد." گفتی " نمی دانم کافی است یا نه..."

هر کلمه ای هم که باشد، صبر نیست. این را می دانی.
اما فراموش می کنی...

ایلیا