Wednesday, June 11, 2003

روشن‌تر از خاموشی، چراغی ندیدم
و سخنی،
به از بی‌سخنی نشنیدم.

ساکن سرای سکوت شدم
و صدره‌ی صابری درپوشیدم.

مرغی گشتم؛
چشم او از یگانگی
پر او از همیشگی
در هوای بی‌چگونگی می‌پریدم.
کاسه‌ای بیاشامیدم که هرگز،
تا ابد،
از تشنگی او سیراب نشدم...

بایزید