Saturday, December 17, 2005

Haiku

So much work,
you are calling my name.
Night begins.

Ilia


Sunday, December 11, 2005

Haiku

Cannot concentrate.
Tired of bein' sleepy,
I pour a glass.

Ilia


Friday, December 09, 2005

هایکو

دورتر می‌کند
دورترین فاصله‌ها را،
یادداشتت.

ایلیا


Thursday, December 08, 2005

هایکو

در میانمان نیست.
خاطره‌ای از پیرمرد،
تاریک و دور...

ایلیا


Saturday, December 03, 2005

هایکو

فرو می بندم
چشمانم را بر خواب.
یاد تو!

ایلیا

پ.ن. زودتر می خواستم یه چیزی این جا بنویسم. کامپیوترم پکیده بود...