دوباره که خوابم ببره
همچین خوابی واسهت ببینم که حظ کنی!
همچین هلات بدم پایین
که از خواب بپری
تا دوباره که خوابت برد
همچین هلام بدی پایین که...
ایلیا
دوباره که خوابم ببره
فراموش می کنی که در نوشتن این چند سطر کلمه ای را از قلم انداخته ای. شاید دلیلش این باشد که هنوز نمی دانی چیست، یا مثلا جایش کجاست. مثل موقعی که آدرسی را فراموش کرده ای و فقط حوالی اش را می دانی و باید بگردی و بگردی تا پیدایش کنی که بعید هم نیست پیدایش نکنی. تازه اگر ندانی که خانه چه کسی هم بوده!
آتیش دلتو
چقد برج زهرمار زیاد شده. سر کار میری، برج زهرمار اعظم یقهات رو میگیره. میری دانشگاه، با انواع و اقسام برجهای زهرمار برخورد میکنی. وقتی ام بر میگردی خونه یه چن تا برج زهرمار سنتی هستن که احساس خلأ نکنی تو این زمینه...
یه درس توی Look, Listen & Learn بود که یه آقایی داشت پودر لباسشویی (فک کنم!) میفروخت و سه تا اندازه داشت که یکیشون "Large" بود. حالا راه آهن ایران ام قطار "درجه 1" داره!
داشتم برای خودم "جان مریم" میخوندم. تنهای تنها. یه کم دیر بود. ساعت 12 شب شاید. بلند ام نبود صدام. یواش ام نبود.